وقتی دارم از همچین زندگی بی روح و خاکستری دور میشم
(فکر میکنم)
گل های این دنیا یهو کجا غیبشون زده؟؟
مشکل کجاس؟!
بی گناهی (تو) , دیوانگی (من) و طنز تلخ (زندگی)
حقیقتی تلخ
آه خداااااااا بیا و منو نجات بده ...............
غرق در اشک هایم بودم
امید در من مرده
اما حالا که اینجام (تو هستی) نمیخوام برم !
گیر زمان افتادم !!!
سرابی از امید و تغییر
اشتباهی در حال تکرار , و الان هیچ رحمی برای من وجود ندارد!
اگر حقیقت به تو آسیب میزنه .... پس برای دردش اماده شو !
فکر میکنی ما همیشگی هستیم ؟؟؟؟
رودخانه ای پنهان و ابدی از فهم و احساس !
از مرگ فرار میکنم !!!
ای سرنوشتی که همیشه وسوسه انگیز بودی !
منو به عقب بازگردون !
سیلی از اشک با ذهن و روح من پیوند میخورد
فقط رویای عشق !!! , حقیقت اصلی بسته میشود پشت سرم
تا چشمانم را میبندم , روشنایی حقیقت در من میمیرد
آخرین خداحافظی ام را با بشریت میکنم
(برای رسیدن به)
ابدیتی یگانه !
نظرات شما عزیزان:
علیرضا
ساعت20:05---1 آذر 1391
وقتی همه چیز نابود می شه. ۲ جا برای بازگشت هست.
یکی خانواده که شاید خیلی ها باهاش خوش نباشن و نخوان برگردن.
دومی خدا!
من اهلش نبودم اما وقتی تو اوج های بالا و پایین با من بود. فهمیدم خیلی می تونم روش حساب کنم.
تنها کسیه که نمی خواد احساساتتو براش تبدیل به حرف کنی که بعضی چیز ها جا بمونه. مستقیم وصله بهت. پاسخ: خدا ... چیزی که نه به بودنش هیچ جوره اعتقاد دارم و نه به نبودنش !!!!
بنابراین میشه چیزی که ندارمش ...
هیچ ایده ای در موردش ندارم ...
خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
|